عزیزم ازم خواست برم با خانوادش صحبت کنم اما من نتونستم
شاید هم خانمی خواست ضعفمو بهم گوشزد کنه
اون حقشو خواست و من نتونستم بهش بدم
شایدم درکش نکردم و شاید اون خودشو جای من نذاشت
تا بحال هرچه گفت بجز چشم ازم چیزی نشنید بجز این مورد که نتونستم و از دستم برنمی اومد
حسابی احساس شرمندگی می کنم و بعد از چند روز هنوز نتونستم حالمو رو به راه کنم
عزیزم؟ ازم چیزی بخواه که بتونم و شرمنده ی خودت نکن منو